شبی ساکت و دلگیر
خودم بودم و قلبی که ز غم
بسته به زنجیر؛
به نزدیک اذان بود
که پیچید در آفاق همه نغمه ی تکبیر؛
نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش
و مشغول دعا باش
که باز است به درگاه الهی در رحمت
و آن لحظه بود لحظه ی شیرین اجابت؛
شدم غرق عبادت
دو چشمم همه از اشک شد و روی لبانم همه سوگند
که یارب تو رهایم کن از این بند
وگفتم به خدا بین دعایم:
؛که دلتنگ نگاه آقام یوسف زهرایم؛...